301. دنیای مجازی با آدم های حقیقی!

متن مرتبط با «تبریزم» در سایت 301. دنیای مجازی با آدم های حقیقی! نوشته شده است

628. تبریزم آرزوست...

  • چهار ماهی میشه زندگی دو نفره رو کنار کسی که دوسش دارم و دوسم داره شروع کردم... جایی توی شهر تهران... هیچوفت حتی ذره ای هم به این فکر نمیکردم که یه روزی مجبور باشم که مدت زمان زیادی رو کیلومترها از خونوادم دور باشم؛ اگر هم گاهی بهش فکر میکردم مقصدم حداقل تهران نبود... تهران رو هیچوقت دوست نداشتم! اینو رضا هم میدونه و وقتی زیاد غر میزنم با خنده بهم میگه "خیلی هم دلت بخواد... خیلیا آرزو دارن تو تهران زندگی کنن... " البته بی راه هم نمیگه، یکیش خواهره خودم... عاشق اینجاست ولی من تو زندگیم اینو یاد گرفتم که خدا همیشه آدم ها رو با چیزی که خیلی دوست دارن امتحان میکنه... منو هم با دوری از شهرم... تبریزم... به رضا گفتن انتفالی به کلان شهرها رو ممنوع کردن! تبریز پیش تهران که کلان شهر نیست!! تازه باید از خداشون باشه که با رفتن ما، دو نفر از جمعیت این شهر شلوغ کمتر میشه... گفتن میتونی حداکثر دو سال ماموریت بگیری... به همون هم قانعم اگه موافقت کنن! باخبر شدم که دوتا از همکارهام هم بعد از من متاهل شدن، هیشکی ندونه فک میکنه من بختشون رو بسته بودم... درسته که واسشون خیلی خوشحالم ولی بیشتر از این بابت خوشحالم که ازدواج اونا بعد از من بود؛ وگرنه خیلی غصه میخوردم :/ دوباره دارم خاله میشم... نمیدونم این یکی رو هم میتونم به اندازه ی سهیل دوست داشته باشم یا نه... امیدوارم وقتی به دنیا میاد ما هم تو تبریز باشیم تا بتونم بیشتر ببینمش... ببوسمش... بغلش کنم و نهایتا بخورمش!!! این سبز نوشته ها رو وقتی نوشته بودم و میخواستم منتشر کنم که از اون موقع بیشتر از یک سال و نیم میگذره... زمانی که اگه اون موقع کسی بهم میگفت که تا دو سال آینده پدرم رو از دست میدم و سپهر (پسر دوم خواهرم) و مجتبی (پسر خودم) با فاص, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها